یکی مثِ من...

یکی مثِ من...

امشب دلم برای تو بی‌انتها گرفت
دنیای رنگ باخته دست مرا گرفت
می‌خواستم قدم بزنم ساحل تو را
دریا دلش گرفت و پس از آن هوا گرفت

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۵ مهر ۹۶، ۰۲:۰۸ - narges mohamadzadeh
    قشنگه
  • ۲۳ مهر ۹۶، ۰۱:۰۹ - sportfullygirl
    Nice:)
۱۳
شهریور

صبح که می شود لپ تاپم را باز میکنم،

پای اخرین پستم چشم میگردانم دنبال اسمی اشنا...

صبح که می شود لپ تاپم را باز میکنم،

پای اخرین پستم چشم میگردانم دنبال اسمی اشنا...

صبح که می شود لپ تاپم را با...نه!دیوانه نشده ام! اشتباه تایپی هم نیست!

 بعد تو اینها فقط مشق روزمرگی های من است...

 

+ دیده بودین ادم به بیکاری من؟

+چرا نمیگذره این روزا؟دلم یه تغییر اساسی میخواد،یه چیز جدید...

+خدای ِ جان ! بی زحمت دسستتو از روی اون دکمه ریپید بردار،جبران میکنم:)

 

 

 

  • mohsen Mousavi
۱۱
شهریور

بروی گوشــــــــه عزلت بنشینی به درک

پشت هر کرده خود قصه بچینی به درک

گفتـــــــــه بودم بروی عقده دل باز کنی

بروی  یا نروی  باز همــــــینی به درک!

من که حتی نفسم بـــــــــنده چشمان تو بود

حال اگر کُشتــــــــه زندان اوینی به درک

«من کشیــــــــش خانه یار نبودم صد حیـــف

تو ولــــــــــی دخترِ قصهِ کالــــــــینی به درک»*

رفتـــــــــه بودم سرِبازار که اصــــــلی بخرم

غافل از اینکه تو اصلِ خودِ چینی به درک

من نگاهم زِ اَزل عشــــــــــق سَمائی بوده

تو ولی بستـــــــــه این خُرده زمینی به درک

تف به این زندگی بـــــی تو به دام افتاده

نامروت بروی خیر نبیـــــــــــــــنی به درک

# سید_ محسن_ موسوی

 

*اشاره به کتاب «پرندگان خارزار» نوشته کالین مک کلاف نویسنده استرالیایی.

  • mohsen Mousavi
۰۳
شهریور

 

 

سیگارِ روشنت را

در جنگلِ خشک و آشفته‌ی من انداختی

بعد پرسیدی :

مزاحمتان که نشدم؟

خندیدم :

نه! اصلا ... 

«سارا محمدی اردهالی»

 

+ گاهی توی خیابان که راه میروی بعضی عطرها تو را میبرند به عمق خاطره ها

همانجا که نباید!

 

خاطره هایی که دیگر خوب نیستند...

 

 
 

 

 

 

 

 

 

  • mohsen Mousavi