۲۵
شهریور
از خنده های بی دلیل تو ترسیده بودم باز
از چشم های بی بدیل تو ترسیده بودم باز
شاید برای ماندن تو معجزه کــــــــــــــــــــم بود
از آن شب رحیــــــــل تو ترسیده بودم باز
«سید محسن موسوی»
_ پنجشنبه که میشود
انگار یک قرار نانوشته هست که باید منتظر بود
منتظر که یا چه فرقی نمیکند
شاید منتظر شکفتن یک گل زیبا
شاید منتظر دیدن یک دوست
شاید چشم انتظار پیامی اشنا
شاید منتظر پاییز...آری شاید منتظر پاییز...
+ اخرین پنجشنبه تابستونتون قشنگ:)