سیگارِ روشنت را
در جنگلِ خشک و آشفتهی من انداختی
بعد پرسیدی :
مزاحمتان که نشدم؟
خندیدم :
نه! اصلا ...
«سارا محمدی اردهالی»
+ گاهی توی خیابان که راه میروی بعضی عطرها تو را میبرند به عمق خاطره ها
همانجا که نباید!
خاطره هایی که دیگر خوب نیستند...
جایی برای رفتن ندارم
همینجا خواهم ماند
همینجا کنار کفشهایت
+گاهی وقتا حتی به کفشاهیت هم حسودیم می شود!